زندگی رو عشق است
تا شقایق هست زندگی باید کرد


 

دروغگو همه وجودش مملو از عشق شده بود ديگه هيچ كس رو جز فرشته نميديد
 
ميدونست كه يه روز ممكن فرشته متوجه دروغهاش بشه ولي انقدر درد بي كسي كشيده بود اونقدر
 
نامردي ديده بود كه لذت وجود گرم فرشته براش يه رويا بود
 
رويايي كه نميخواست هيچ وقت تموم بشه.
 
اما دست تقدير كمين نشسته بود و كمانش قلب خسته دروغگو رو نشونه رفته بود
 
تواون روز سياه فرشته گريست.......................
 
يه قطره اشك از چشمهاي پاكش غلتيد غلتيد و افتاد روي صورت دروغگو..... داغي اشك فرشته قلب
 
دروغگو رو اتش زد
 
دنيا براش تيره و تار شد بهشتي كه از دوستيهاشون ساخته بودن جهنم ارزوهاشون شد .....
 
و دروغگو اين بار شكست........دروغگويي كه دلش اونقدر سنگ شده بود كه حتي نميتونست بغضي
 
رو كه تو گلوش خونه كرده بود و راه نفس كشيدنش رو سالها بسته بود بشكونه باران اشك از چشمهاي
 
عاشقش سرازير شد
 
اشكهايي كه هر دونش تكه اي بود از قلب مجروحش سيلاب اشكهاش تيرگي قلبشو از جا كند وبرد
 
چشم باز كرد و ديد اونم شده يه فرشته فرشته اي با يه قلب نقره اي
 
حالا بايد ميرفت ميرفت و با معشوقش دردو دل ميكرد ميرفت جلوش زانو ميزد و بابت همه تيره گيهاش
 
طلب بخشش ميكرد
 
وفرشته هم اونقدر مهربان و بزرگوار بود كه روزهاي تلخ گذشته رو با اميد عشق اينده فراموش
 
بكنه......
 
(همه ما تو زندگيمون يا فرشته ايم يا دروغگو بعضي هامون هم جادوگريم
كاش همه فرشته ها مثل فرشته داستان ما بزرگوار و بخشنده بودن
اونوقت ديگه هيچ دروغگويي نمي موند كه به خاطر ذره اي عشق اسير دست جادوگر بشه)
« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: پنج شنبه 18 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

اگه پسرا نبودند دخترا برای کی ارایش می کردند


اگه پسرا نبودند کی تو کلاس شاگرد نمونه می شد


اگه پسرا نبودند مامانا به کی افتخار می کردند


اگه پسرا نبودند دخترا تو دفتر خاطراتشون در مورد کی می نوشتند


اگه پسرا نبودند کی اشک دخترا را در می اورد


اگه پسرا نبودند دخترا برای کی اشپزی می کردند


اگه پسرا نبودند کی تو المپیک مقام می اورد


اگه پسرا نبودند دخترا تو دفتر کی منشی می شدند


اگه پسرا نبودند دخترا خودشون را باسه کی لوس می کردند


اگه پسرا نبودند دخترا باسه کی مانتوهای تنگ و کوتاه می پوشیدند


اگه پسرا نبودند کی دکتر و مهندس می شد


اگه پسرا نبودند کی دماغ دخترا را عمل می کرد


اگه پسرا نبودند کی واسه دخترا سریال می ساخت


اگه پسرا نبودند دخترا کی را تیغ می زدند


اگه پسرا نبودند شیطون از دخترا واسه گول زدن کی استفاده می کرد؟؟؟؟

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: جمعه 17 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

گاهي ،

وقت خداحافظي از کسي خواسته يا ناخواسته ميگيم :

« مواظب خودت باش ! »

مواظب خودت باش يعني فکرم پيش توئه !

مواظب خودت باش يعني برام مُهمي !

مواظب خودت باش يعني نگرانتم !

مواظب خودت باش يعني به خدا مي سپارمت !

مواظب خودت باش يعني... واقعاً مواظب خودت باش....

پس مواظب خودت باش......

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: جمعه 17 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ."

ایتالیایی ها میگن:"عشق یعنی ترس از دست دادن تو !"

ایرانی ها میگن :"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: شنبه 16 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه …

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ،

دلت میخواد بمیری !

...

...

...

باباجونم روزت میارک.

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: شنبه 15 / 3 / 1391برچسب:پدرمن/زندگی/امید/دوست دارم,
ارسال توسط مینا

باز باران٬

با ترانه میخورد بر بام خانه

خانه ام کو؟

خانه ات کو؟


آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟... ...

خاطرات خوب و رنگین

در پس آن کوی بن بست

در دل تو٬ آرزو هست؟

کودک خوشحال دیروز ،

غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد ،

آرزوها رفته بر باد

باز باران٬

باز باران

میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬

بی بهانه،

شایدم گم کرده خانه !

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 14 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو

می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ...

هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را.

بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم

می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا

می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و

ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند. از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش

اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به

جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.

با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در

کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.

فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را

دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش

بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام

شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را. و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و

زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 14 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا
یه بابایی خواست بره مسافرت،یه دختر مجردی هم داشت؛ با خودش گفت: دخترم رو می برم
نزد امین مردم شهر و میرم مسافرت و برمی گردم…
دخترشو برد پیش شیخ و ماجرا را براش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد و رفت...
شب شد و دختر دید شیخ بستر دختر و بغل بستر خودش آماده کرد و خواست که بخوابد،دختر
با زحمت تونست از دست شیخ فرار کند ،هوا خیلی سرد بود، دختر بعد از فرار هیچ لباس
گرمی بر تن نداشت، توی راه دید که چند نفر دور آتیش جمع شدند… و دارند مشروب می
خورند و حسابی مست کردند.
با خودش گفت، " اون شیخ بود می خواست باهام اون کارو بکنه "اینا که مست هستند، جای
خود دارند. یکی از مست ها دختر و دید و به دوستاش گفت که سرتون به کار خودتون باشه،
توی این صحبت ها دختر از شدت خستگی و سرما از حال میره و می افته.
یکی از مست ها میره دختر و بغل میکنه و میاره بغل آتیش تا گرم شه،یه کم بعد که دختر به
هوش میاد می بینه که سالم و گرم هست و اونا دارند کار خودشونو میکنن.!
میگه : یه پیک هم واسه من بریزین؛ می خوره و این شعر رو میگه :

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویندکه مستان ز خدا بی خبرند!


« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 14 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.


احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند.


 احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد.


شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند.


 گویی از کنار لحظه ها می گذرم


 این روزها بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم.


انسانی هستم سرما خورده با خوشمزه ترین غذا

 


 که در دهانش عاری از هر گونه مزه و طعمی است.


همه چیز در ذهنم معلق است.


 در باره همه چیز میتوانم بنویسم


 و لی نمی دانم


 چرا همیشه آنقدر طولش می دهم که دیر می شود


 و موضوع اهمیتش را از دست می دهد.


آنوقت نوشتن می شود یک لیوان چای سرد


 که دیگر میل نوشیدنش را ندارم.


 حالت آدمی را پیدا می کنم


که دیر سر قرارش رسیده باشد.


« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 14 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا

آنکس که میگفت دوستم دارد

عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

بلکه رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه میرفت

و صدای خش خش برگهای خشک پاییزی همان آوازی بود

که من گمان میکردم میگوید دوستت دارم.

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 14 / 3 / 1391برچسب:,
ارسال توسط مینا
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 387
بازدید کل : 234985
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 209
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد تصوير تصادفی

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

Best Cod Music

آيکـُن هاي ِ دختره